**محمد جونی، پژوهشگر معالعات راهبردی و امنیت بین المللی، کارشناس ارشد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
قاره آسیا به دلیل وزن استراتژیک خود که منجر به رقابت قدرت های بزرگ در مناطق مختلف ژئوپلیتیکی آن شد، متمایز است. انتقال مرکز قدرت به آسیا، چین را وادار کرد تا با گسترش در محیط منطقه ای خود، تلاش کند تا به قطب بین المللی صعود کند. با بهره گیری از پتانسیل ها و شاخص هایی که در این صعود به آن کمک می کند، اما این صعود با مشکلات زیادی مواجه است، از جمله مسائلی که مانع از آن می شود، معضل امنیتی در جنوب آسیا و همچنین جهت گیری اوراسیا در استراتژی روسیه است که بر نفوذ منطقه ای چین تأثیر می گذارد. به ویژه در آسیای مرکزی، علاوه بر نقش ایالات متحده آمریکا در آسیا و توانایی آن در تغییر حرکت موازنه استراتژیک از طریق محورهای امنیتی،توانایی چین برای رویارویی با تحولات جدید در سیاست بینالملل بستگی به نحوه مدیریت روابط خود با قدرتهای بزرگ در آسیا و تلاش این کشور برای تشکیل یک بلوک جدید با جلب نظر کشورهای کوچکتر از طریق استفاده از قدرت نرم خود و ارائه کمکهای اقتصادی به این کشور دارد و به عنوان دروازه ای برای دستیابی به سرمایه گذاری های دیگر، مبتنی بر سیاست عملی و به دور از پیشنهاد بوده است.موضوع تحقیق به چین و موازنه های بین المللی در ابعاد مختلف آن، به ویژه مواردی که مربوط به حوزه های مشارکت و اشتراک منافع چینی و بین المللی است، می پردازد. و همچنین ماهیت تعاملات بین آنها در سطح مسائل منطقه ای و بین المللی با در نظر گرفتن نقش محیط بین المللی در تعیین الگوی این رابطه که شاهد تحولاتی در سطح ساختار خود و همچنین در سطح قواعد کنترل کننده آن، با گذار از تضاد بین المللی با بهره گیری از مؤلفه های ایدئولوژیک، فلسفی و سیاسی آن، از دو قطبی به یکجانبه گرایی و تبلور در الگوهای تعامل بین المللی و قواعد حاکم بر آن بوده است. در این چارچوب، الگویی از روابط چندجانبه و دوجانبه مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت که با متغیرهایی متفاوت از متغیرهایی که محیط بینالمللی در طول دورههای جنگ، فرموله شده است، اداره میشود. در اینجا چین به عنوان یکی از واحدهای سیاسی منتفع از این تغییر در ساختار نظام بینالملل ظاهر شد که باعث شده است، چین موقعیت خود را در محیط بینالملل اصلاح کند و سبک تطبیقی که در سیاست خارجی خود دنبال میکند را کاربردی کند. به گونه ای که بیشتر از اصول ایدئولوژیک و آرمان گرایی در کاربرد آن تمایل به عمل گرایی دارد. از اینجا بود که چین توانست از یک سو از وابستگی خود به جهان کمونیستی و از سوی دیگر از عمل گرایی خود در دستیابی به اهداف سیاست خارجی خود برای تنظیم روابطی که تضمین کننده است،استفاده کند.منافعش هم با شرق و هم با غرب است. با توجه به موارد فوق، موقعیت چین به صورت منطقه ای و بین المللی در طول دوران تاریخی که منجر به چین فرامنطقه ای و جهانی شده، به ویژه در سطوح سیاسی، اقتصادی و فناوری بسیار صعودی بوده است. از سوی دیگر، چین یکی از مهمترین شرکای اقتصادی جهان عرب است، زیرا دومین اقتصاد بزرگ جهان است که درهای گسترده ای را برای مشارکت اعراب و چین در زمینه های اقتصادی به دلیل چشم اندازهایی که شامل مبادلات تجاری، سرمایه گذاری، صنایع، انتقال فناوری و غیره می شود، باز می کند. این مطالعه همچنین شامل تحلیل مهم ترین موانع و مشکلات در مرحله ظهور چین و حفظ موقعیت چین در محیط بین المللی به عنوان یک نیروی بین المللی است که در شکل گیری ساختار ، ساختاری نظام بین الملل کمک می کند.
عوامل تعیین کننده سیاست خارجی چین:
چین از اواسط قرن گذشته و با ظهور خود به عنوان یک نیروی فعال در صحنه بین المللی نقش پررنگی را ایفا کرده است. در حالی که نقش آن فراتر از محدوده منطقهای خود به سطوح اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی و ارزشی که در محیط بینالمللی وجود دارد، فراتر رفته است. ماهیت روابطی که او با بقیه واحدهای سیاسی در موضوعات مختلف که منافع و جهت گیری سیاست خارجی آنها را تعیین می کند، برجسته می شود. از سوی دیگر، فضای بینالمللی و ویژگیهای آن، چین را به بازیگری مهم برای ایفای نقش برجسته در چندین منطقه جهان تبدیل کرده است. چین، از طریق وزن اقتصادی و سیاسی که به نمایندگی از آن آمده است، الگویی از تعامل سیاسی و اقتصادی را تدوین کرد که مستقیماً بر ساختار نظام بینالملل تک قطبی و بقیه نظامهای زیر بینالمللی آن تأثیر گذاشت. و این با هموار کردن راه برای ایجاد شبکه ای از روابط و منافع است که فراتر از الگوی تک قطبی است، به الگویی نزدیک تر به چندقطبی شدن و در میان این روابط، روابطی که چین در سطح منطقه ای و بین المللی فرموله کرده و دارای ارزش های سیاسی، استراتژیک و حتی ایدئولوژیک است.سیاست منطقه ای بخشی از سیاست خارجی این کشور است و چین یکی از کشورهایی است که از طریق سیاست خود به دنبال دستیابی به اهداف و منافع خود در سطح منطقه ای و بین المللی است. جایی که چین برای شکستن تحریم های اعمال شده توسط آمریکا و متحدانش و همچنین خنثی کردن تلاش برای انزوا و مهار، به دنبال بهبود و توسعه روابط خود با کشورهای همسایه بود
عوامل تعیین کننده محیط داخلی کنترل کننده سیاست خارجی چین:
عوامل تعیینکنندهای که جهتگیری سیاست خارجی چین را کنترل میکنند، و همچنین نقش مهمی که چین در جامعه بینالمللی ایفا میکند، مورد بحث قرار میگیرد. علاوه بر این، ابعاد سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی که ساختار نظام سیاسی چین را تشکیل میدهند، به نوعی بر ماهیت اتحادهای خارجی و جهتگیریهای سیاسی آن در سطح محیط منطقهای و بینالمللی آن منعکس میشوند. از سوی دیگر، متوجه میشویم که رشد فزاینده چین چالشهای امنیتی را بهویژه پس از تحولاتی که بر عمق نظام بینالملل تأثیر گذاشته است، ایجاد میکند. و با رشد چین در عرصه بین المللی به دلیل توانایی ها و نقش های خود، به دنبال گسترش کنترل خود بر بسیاری از کشورهای آسیایی است. جایی که چین از نظر موقعیت اقتصادی و جمعیتی اولین قدرت در آسیا محسوب میشود، که این کشور را واجد شرایط ایجاد یک سیستم سیاسی میکند که در صورت امکان بهرهبرداری بهینه از تواناییهایی که چین بهعنوان یک کشور در اختیار دارد، خواستههای دولت چین را برآورده کند. واحد سیاسی با ایجاد نوعی تعامل بین مولفه های اقتصادی و جمعیتی و تلاش برای دستیابی به اثربخشی در سطح تعامل خارجی در چارچوب ادغام چین در محیط بین المللی از یک سو و تأثیر آن بر ساختار سیستم بین المللی از طرف دیگر است.
نظام سیاسی چین به عنوان یک بازیگر در سیاست خارجی چین:
نظام سیاسی چین یک سیستم منسجم است ،و این به دلیل وجود نخبگان سیاسی حاکم است که رهبری حزب کمونیست چین را بر عهده دارد، که نشان دهنده ستون اصلی فرآیند سیاسی در چین است. این به دلیل چندین ملاحظات است که برجستهترین آنها ماهیت فرهنگ چین و روند تاریخی است که به شکلگیری یک نظام سیاسی کمک کرد که همه جنبههای زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را کنترل میکند و قادر به تطبیق با ورودی ها و خروجی های فرآیند سیاسی چین در راستای تحولات جهانی شناخته شده برای نظام بین الملل باشد.
ماهیت نظام سیاسی چین:
نظام سیاسی چین به عنوان یک سیستم مبتنی بر آنچه به عنوان “دیکتاتوری دموکراتیک” شناخته می شود، طبقه بندی می شود که به مردم اجازه می دهد تا به آنچه طبقه کارگر معروف است،و مدیریت قدرت عالی کشور، و جمهوری خلق چین به عنوان سیستم پایه بر اساس اتحاد بین کارگران و دهقانان هدایت شوند.
سیستم سیاسی دولت چین از نظر اثربخشی و عملکرد:
برای درک و تحلیل نظام سیاسی چین از نظر اثربخشی و عملکرد بر اساس معیارهای نظام های دموکراتیک، در مورد چین، لازم است که آن را به جایگاه تمدنی به دست آمده توسط چین و دلبستگی مردم چین به آن مرتبط کنیم. میراث فرهنگی الگوی رابطه بین دولت و مردم را تعیین می کند. با در نظر گرفتن موضوع دموکراسی از نظر ماهیت آن که به معنای الگو و اندازه مشارکت در تصمیم گیری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یا آنچه به نام دموکراسی به سعادت، معاملات سیاسی می گویند، اهمیت این امر را نشان می دهد. مفهوم فرد چینی و تکیه آن بر میراث باستانی او (کنفوسیوسیسم) و میراث مدرن او (مارکسیسم) ارتباط نزدیکی با مفاهیم رفتار دارد.اخلاق انسان سیاسی مانند صداقت، برابری، ثبات، عدالت و حمایت قانون، و غیره. بنابراین، مشروعیت قدرت در میان شهروندان چینی از یک سو به درجه یکپارچگی و از سوی دیگر سوگیری مرتبط است و نه به میزانی که میزان مشارکت یا کثرت گرایی اجازه می دهد.
عوامل تعیین کننده محیط خارجی سیاست خارجی چین:
نفوذ سیاسی چین در جهان:
چین توانست در مدت کوتاهی عناصر قدرت خود را جمع آوری کند تا تحت یک سیستم بین المللی مبتنی بر تفکر تک قطبی و لیبرال به جهان صعود کند و این علی رغم ایدئولوژی سیاسی و اقتصادی که توسط رهبری سیاسی آن اتخاذ شده بود. به عنوان امتداد مارکسیسم-لنینیسم و اتخاذ روش های تطبیقی که با منافع و اهداف آن مطابقت دارد، طبقه بندی شده است. درباره احتمال رسیدن چین به قله نظم جهانی و برخی قرن کنونی را «قرن چین» نامیدهاند و انتظارات حاکی از آن است که چین تا سال ۲۰۲۵ به رهبری نظام بینالملل دست خواهد یافت. از سوی دیگر، فروپاشی نظام بینالمللی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ افقهای جدیدی را برای بسیاری از قدرتها مانند اتحادیه اروپا، چین، ژاپن و هند گشود تا نقش مؤثرتری در نظم نوین جهانی ایفا کنند. ابرقدرت در نظام جهانی تا سال ۲۰۵۰٫ بنابراین باید توجه داشت که مجموعه ای از عناصر و ابعاد وجود دارد که باید در هر کشوری موجود باشد تا بتوانیم آن را ابرقدرت بنامیم. قدرت دولت از طریق ۸ عنصر بیان می شود:
۱ – عامل جغرافیایی.
۲- منابع طبیعی.
۳ انرژی صنعتی
۴- آمادگی نظامی.
۵ _جمعیت
۶- شخصیت ملی.
۷- کیفیت قضاوت.
۸ روحیه کیفیت دیپلماسی
با توجه به قدرت میتوان کشورهای جهان را به شش دسته تقسیم کرد: ابرقدرتی مانند ایالات متحده آمریکا، قدرتی در حال ظهور مانند چین، هند، ژاپن و اتحادیه اروپا به عنوان یک واحد فعال در عرصه بینالملل. سیستم، یک قدرت ثانویه مانند انگلستان و فرانسه، یک رسانه مانند استرالیا، کانادا و اکثر کشورهای اروپایی، یک قدرت مهمان مانند کشورهای عربی خلیج فارس و یک قدرت کوچک مانند واتیکان، برای عوامل تعیین کننده در قدرت اقتصادی و قدرت نظامی و قدرت هسته ای بودن یا نبودن دولت و همچنین قدرت طبیعی و معدنی از دیدگاه نظامی نظام بین الملل تک قطبی تلقی می شود و تحت سلطه ایالات متحده آمریکا و از نظر اقتصادی نظام بینالملل چند قطبی تلقی میشود، علاوه بر ایالات متحده آمریکا، کشورهای نوظهور قدرتمندی مانند چین و هند و کشورهای دارای قابلیت نظامی هستهای مانند ایالات متحده آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، بریتانیا، اسرائیل، هند، پاکستان و کره شمالی، یک ابرقدرت در حال ظهور یا بدون توانایی اقتصادی.
استراتژی ظهور چین و تاثیر آن بر تعادل منطقه ای و بین المللی:
در این بخش از پژوهش به تئوری قدرتهای بزرگ مسئول چینی پرداخته میشود که در آن چین با تدوین قوانین بینالمللی به عنوان بازیگری فعال در عرصه بینالمللی که بیشتر با ذهنیت قدرتهای بزرگ شناخته میشود، مطرح شده است. مشارکت در حکمرانی کامل که در مدیریت توازن قوا، برقراری رابطه احترام، علاوه بر ایجاد یک محیط استراتژیک باثبات تر نقش اساسی دارند.محافل دانشگاهی و رسمی در دولت چین مشتاق هستند که این روش صلح آمیز افزایشی باشد و هدفی برای تضعیف ثبات منطقه ای نداشته باشد از آنجایی که چین به بازیگری قدرتمندتر و ماهرتر در بازی دیپلماتیک تبدیل شده است، از طریق اتخاذ یک دیپلماسی امنیتی جدید توسط چین از دهه نود که از طریق آن خواستار ایجاد یک سیستم جدید تعادل جهانی در اقیانوس آرام شد توانایی های کشورهای منطقه لزوماً به دلیل در دسترس بودن یا نبودن منابع، کیفیت توانایی سرمایه گذاری در آنها و نقش های سیاسی متفاوت است، این امر ممکن است یک سیستم منطقهای ایجاد کند که در آن دو قدرت منطقهای وجود داشته باشد یا یک نظام منطقهای با قدرتهای متعدد وجود داشته باشد، بنابراین مدلهای موازنه قوا و رابطه آنها با تغییر ساختار بینالمللی با استفاده از مدلهای نظری در روابط بینالملل مورد بحث قرار گرفت.
استراتژی قدرت بزرگ مسئول ظهور چین:
سیاستمداران چینی شروع به صحبت در مورد چین به عنوان یک ابرقدرت مسئول کردند، بنابراین این اصطلاح بدون هیچ گونه قید و شرطی به موازات تصمیم پکن مبنی بر عدم کاهش ارزش پول ملی خود در طول بحران مالی آسیا ۱۹۹۷-۱۹۹۸ ظاهر شد، تصمیمی که مورد تحسین و قدردانی قرار گرفت. این اصطلاح برای توصیف جمعیت گسترده منطقه از تغییر وضعیت دیپلماتیک چین و به عنوان یک هدف بلندمدت که چین باید در سیاست خارجی خود دنبال کند، استفاده شده است.
تئوری قدرت اصلی مسئول و استراتژی جدید برای ظهور چین:
چین به عنوان یک بازیگر فعال در عرصه بین المللی ظاهر شده است، اگرچه این موضوع اخیراً به طور گسترده به رسمیت شناخته نشده است. اما چین تشکیلات سیاست کشور خود را قدرت بزرگی می بیند و منافع و مسئولیت های متنوعی دارد و اینکه کشوری در حال توسعه نیست، همانطور که در دوره رئیس جمهور “ما و تسه تونگ ،زمانی که سیاست خارجی پویاتر و درگیرتر با بین المللی اتخاذ شد. مقامات چینی از لزوم به عهده گرفتن مسئولیت های جهانی در میان قدرت های بزرگ صحبت می کنند و به عنوان بازتاب این تغییرات، رئیس جمهور هو جین تائو اولین رئیس جمهور شد.
حفظ تعادل استراتژیک در منطقه آسیا و اقیانوسیه:
چین در منطقه آسیا و اقیانوس آرام واقع شده است و بزرگترین اقیانوس با مساحت نیمی از وسعت هیدروسفر و بیش از یک سوم سطح کره زمین است. مساحتی در حدود ۴۰۱٫۰۱۰ میلیون کیلومتر و اگر دریاهای فرعی مانند دریای ژاپن و دریای چین را به آن اضافه کنیم، مساحت آن حدود ۱۳۵٫۰۳۵ میلیون کیلومتر مربع خواهد شد. چین با چهارده کشور مرز مشترک زمینی دارد که طولانی ترین آنها با روسیه و مغولستان در شمال، هند در غرب، و برمه (میانمار) و ویتنام در جنوب است. مرز شرقی تقریباً از ۱۲۰۰ مایل (۱۸۰۰۰ کیلومتر) خط ساحلی در امتداد آن تشکیل شده است. لبه غربی اقیانوس آرام کشور را تا حدود ۳۲۰۰ مگابایت) ۵۲۰۰ کیلومتر (در طول لبه غربی قیانوس آرام) گسترش داده است. از این نظر، چین در جهان از نمونه ای مستثنی نیست که در مورد آن تهدیدی که باید مهار شود نگاه نمی کند، بلکه به عنوان یک رقیب استراتژیک است که می تواند وارد شود. برای کمک به کاهش تنشها و حصول اطمینان از یک نتیجه سازندهتر در مورد مسائل حساس جهانی ضروری است،زیرا گزینههای غرب یا ارائه نقش بیشتر به چین در برخورد با این موضوعات برای تشویق روابط بیشتر و یا اتخاذ موضع سختتر بیان شده است.
نتیجه گیری
به لطف عناصر متعددی که چین در اختیار دارد و عناصر جغرافیایی، فرهنگی و انسانی را با هم ترکیب میکند، این عناصر این کشور را برای دستیابی به معجزه توسعه و رسیدن به رتبههای اول جهان وادار کرده است. منطقه چین علاوه بر موقعیت استراتژیک مهم، به تنوع منابع و فرهنگ ها نیز کمک کرده است.این منطقه در شرق آسیا و مشرف به منطقه اقیانوس آرام (دریای چین جنوبی و دریای چین شرقی) واقع شده است.حضور چین به عنوان یک ابرقدرت و بازیگر اصلی در سیاست بینالملل پس از انزوای طولانی رشد جهانی و همچنین آشنایی با نقشهای سیاسی ناآشنا در سطح بحرانهای منطقهای به موضوعی برجسته تبدیل شده است. عامل اقتصادی در توسعه اقتصاد دو کشور آمریکا و چین حیاتی است. چین به بازارهای ایالات متحده و فناوری بالای آن متکی است، در حالی که ایالات متحده در چین مکان مناسبی برای راه اندازی پروژه های سرمایه گذاری می بیند تا با رقابت سایر کشورها برای سرمایه گذاری در چین به ویژه رقابت ژاپنی، اروپای غربی یا روسیه مقابله کند.